مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
امروز روز عـید هـسـتی آفـرین است عیدی که از هست آفرینش آفرین است امـشـب به فـلـک آفـریـنـش نوح دادند بـار دگـر بر جـسـم احـمـد روح دادنـد نوری که از سیب بهشت آن شب درخشید امشب به چـشـم آفـریـنـش نـور بخشید این نـور در قلب نـبی نـور آفـرین شد تا مـنـتـقـل از او به ام الـمـؤمـنـین شد ای چار سادات بهشت اینک کجـائـید؟ کـلـثـوم، سـاره، آسـیــه، مـریـم بـیـائید چون اخـتران امشب به گرد ماه باشید پــروانـه شــمــع رســول الله بــاشـیــد اطراف آن پـاکـیـزه مـادر را بگـیـرید تطهیر و قدر و نور و کوثر را بگیرید قــرآن روی دسـت احـمـد را بـبـیـنـیـد در دامـن احـمـد مـحــمـد را بـبـیــنـیـد پیغـمبر و زهـرا و حیدر یک وجـودند روز ازل تـصـویـر یک آئـیـنـه بـودند این هر سه یک نورند و دارای سه اسم اند در اصل یک روح مجرد در سه جسم اند ای روح پـاک و جـسـم پاکـت آسمانی ای مصطفی را صورتت "سبع المثانی" دست تـو بـالای سـر خـلـق دو عــالــم پایت به چـشم حـامـلان عـرش اعـظـم تــو آسـمـان آســمــان ها در زمـیـنــى محـکـم تـرین رکـن امـیـرالمـؤمـنـیـنى وصف تو از قول نبی «روحی فداها»ست تطهیر و قدر و کوثر و یاسین و طاهاست دست تو دست کـبـریا در آستـین است اعضای تو اعضای ختم المرسلین است چشم تو در چشم محمد «حا و میم» است ابروت «بسم الله رحمان و رحیم» است آدم چو در امواج غـم نـام تو را گـفت ذات الـهــی تــوبــۀ او را پــذیــرفــت تو کـیـستی که عـقـل کـل گوید فـدایت یا دست بـوسـد یا که خیزد پیـش پایت تو کیستی که روز و شب خـتـم نبـوت کرده زیـارت خـانـهات را پنـج نـوبت تو کیستی که ذات حق خوانده عزیزت اعـجـاز مـریـم آیـد از دسـت کـنـیـزت تو کـیـستی؟ من کیـستم تا از تو گویم؟ گـیـرم دهـان خـویـش از کوثـر بشویم آخــر چـه گــویـم تا نـریــزد آبــرویــم طوطی شوم تا هرچه گویی من بگویم در حشر امت هرچه دارند از تو دارند پیغـمـبران هـم بانگ یا زهـرا بـرآرند آیــــد نــــدا از جـــانـب ذات الـــهـــی محبوبهام از من طلب کن هرچه خواهی گو خلق را بر عصمت و پاکیت بخشم بر وصلـههای چـادر خـاکـیت بـخـشـم امــروز در بـیـن خــلایـق داوری کـن هـم اولـیـا هـم انـبــیـا را مــادری کـن آن روز بــاشــد روز داد زیــنــبـیـنـت آن روز خون جوشد ز رگهای حسینت آن روز حـکـم از خـالـق یـکـتـا بـیـاید هر کس که زهـرایی ست با زهرا بیاید روزی که امت ها ز دوزخ میهراسند هم فـاطمه هم شیعـهاش را میشـناسند آتش کجـا و ما کجـا؟ کی بـاور ماست ما با هـمه گـفـتـیم زهـرا مـادر مـاست روز قـیـامـت روز وانـفـسـاسـت فـردا ای وای بر آنکس که بیزهراست فردا |